- تخت دار
- صاحب تخت پادشاه، کسی که شغل او نگاهداری تخت روان باشد، جامه خواب که بالای تخت گسترند، جامه سفید و سیاه
معنی تخت دار - جستجوی لغت در جدول جو
- تخت دار
- صاحب تخت، دارندۀ تخت، جامۀ خواب که بر روی تخت بگسترانند، رختخواب، کنایه از پادشاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شخصی که تشت و آفتابه را نگاهدارد و پاکیزه سازد آفتابه چی
دارنده تخت
تخت گیرنده، شاه توانا کشور گشای
عمل و شغل تشت دار
تناور، درخت ساقه دار
بمنزله افسر بردار اعدام بر سردار: (خدیو تاجدارانی و آن کو همچو تیغ تو دو رویی کرد در ملکت سر او تاج دار افتد) (بدر چاچی)
دارای تاج، کنایه از پادشاه
زخمی، مجروح، کسی که زخم و جراحتی در بدن دارد
پشتیبان، پشت وپناه، چیزی یا کسی که دارای پشت وپناه باشد
جایی که درخت توت بسیار باشد و توت فراوان به دست آید، توتستان
خادمی که جهت شستن دستها آب می ریزد، نگهبان و متصدی شت خانه
پادشاه
محل تخت، محل جلوس شاه، پایتخت
چرم دباغی شده، جاهل، نادان
ضخیم، کلفت
آفتابه چی
کلان، درشت، تناور
کسی که تب دارد
دارای پیچ و خم، تاب دار
آنچه دارای عمق و گودی باشد مانند بشقاب یا ظرف دیگر، آنچه دارای پایه باشد مانند جام و پیاله
داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته، تاغوت، تا، ته، تی، تادار، تادانه، تی گیله، تایله، تاه، دغدغان
داغداغان، از درختان جنگلی با برگ های بیضی و دندانه دار و نوک تیز، گل های سبز رنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران می روید و بلندیش تا ۲۰ متر می رسد، از ریشه و پوست آن مادۀ زرد رنگی گرفته می شود و از دانۀ آن هم روغن می گیرند، برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار می رفته، تاغوت، تا، ته، تی، تادار، تادانه، تی گیله، تایله، تاه، دغدغان
Feverish
Rasping
лихорадочный
с линиями
хриплый
fieberhaft
gestreift
гарячковий
з лініями
грубий